اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)


از این عشیره خلقت عالم چکیده است
خورشید از تبسّم اینها دمیده است

دست خدا ز خانه‌ی باب‌الجوائجش
چندین هزار باب نجات آفریده است

موسی‌بن‌جعفر است به هرجا نظر کنی
هر شهر ما ز فیض حضورش منوّر است

در جای‌جای کشور روحانی رضا
یک تاج سر شبیه رضا آرمیده است

آبی بر آتش است پریدن به سوی قم
وقتی که شیعه مرقد زهرا ندیده است

ایران تمام مست تولّای حیدراند
ایران تمام زائر موسی ‌بن ‌جعفراند

تو آمدی و جلوه‌ی خیرالنّسا شدی
شرم حضور روشن آئینه ها شدی

وقتی قدم به خانه‌ی موسی گذاشتی
زینب شدی؛ حقیقت اُختُ‌الرّضا شدی

بَخت بلند ماست که مهرت به ما رسید
بَخت بلند ماست که بی‌بی ما شدی

من فکر می‌کنم که تو اصلاً برای ما
قم آمدی و حضرت دارُالشّفا شدی

ای طوف تو زیارت زهرای مرضیه
بر غصّه‌ی همیشه‌ام عقده‌گشا شدی

از کوی تو ترانه‌ی میقات می‌رسد
عطر حضور مادر سادات می‌رسد

معصومه‌ای و از تو دل ماست مستفیض
از عطر کوی تو شب گلهاست مستفیض

بانو کریمه‌ای و ز لطف همیشه‌ات
 دست نیاز عالم بالاست مستفیض

از آب شور شهر شما بانوی عسل
باران و رود و برکه و دریاست مستفیض

علم از نجف پرید و به قم آشیان گرفت
یعنی ز قم تمامی دنیاست مستفیض

از نور و روح فیضیه‌ی در جوار تو
چندین هزار آیت عظماست مستفیض

ای عُشِّ آل فاطمه کوی کرامتت
مائیم و شور و حال و صفای زیارتت

ای نام تو همیشه سرود لب رضا
در شام عشق روی تو چون کوکب رضا

نام تو را شنیده خداوند هر سحر
در سجده‌های نور نماز شب رضا

در حوزه‌های علمیه‌ی شهر فاطمه
گشته بپا ز فیض شما مکتب رضا

عمری گریستم، به که گویم غم دلم
یک کربلا نرفته‌‌ام ای زینب رضا

زهرت بهانه است، تو هم مثل زینبی
تب می‌کند وجود شما با تب رضا

اما به قم تو قبله شدی، کربلا سری
بر روی نیزه بود پریشان خواهری

علی اشتری


********************

عمری غبار حضرت معصومه ایم ما
تا در جوار حضرت معصومه ایم ما
هرچند بار حضرت معصومه ایم ما
در سایه سار حضرت معصومه ایم ما
اهل دیار حضرت معصومه ایم ما

ای آرزوی پنجره فولاد آمدیم
ای قبله گاه طاق گوهرشاد آمدیم
بر خاک بوسه داده و بر باد آمدیم
باب الجواد حاجت ما داده آمدیم
حالا کنار حضرت معصومه ایم ما

تا نور میدمی به تمام چراغها
رد میشویم مثل نسیم از رواقها
معراج میرویم به دوش براقها
فریاد میشویم از این اشتیاقها
دل بی قرار حضرت معصومه ایم ما

ما را که عمر نوح دمی نیست پیش تو
ما گشته ایم هیچ غمی نیست پیش تو
شاه و گدا زیر و بمی نیست پیش تو
یاد بهشت جرم کمی نیست پیش تو
محو بهار حضرت معصومه ایم ما

روح الامین که حاجب دولتسرای توست
از خادمان کعبه ی دارالشفای توست
تو کیستی که صحن رضا در هوای توست
ایوان طلا هوایی گنبد طلای توست
شکرش دچار حضرت معصومه ایم ما

با لطف مادرانه ات احیا شدیم شکر
برکه نه ، رود نه ، دریا شدیم شکر
مولا نگاه کرده و آقا شدیم شکر
ذریه های حضرت زهرا شدیم شکر
ایل و تبار حضرت معصومه ایم ما

بانو اگر چه پیش تو خشت محقریم
از خشتهای خانه ی موسی بن جعفریم
عمریست از کنار شما لقمه میبریم
از صحن جامع آمده ایم و کبوتریم
سجده گذار حضرت معصومه ایم ما

ما را نشان گرفت اگرچه ملال غم
هرچند پر شده همه جا قیل و قال غم
ما را گره زدند به پرهای بال غم
ما را گره زدند ولی بی خیال غم
تا خاکسار حضرت معصومه ایم ما

تا سر سپرده ی علم زینبیه ایم
سر میدهیم و مرد غم زینبیه ایم
ما از غبار محترم زینبیه ایم
ما کشته مرده ی حرم زینبیه ایم
چون ذوالفقار حضرت معصومه ایم ما

حسن لطفی

 

 



موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
[ 5 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)

 

غلامرضا سازگار

یک عمـر کنـم نثـار جان و سر
صد بــار دهـان بشویـم از کوثــر

باشد که مدیحه‌ای کنم انشـا
در مـدحت دخت موسی‌جعفـر

مجموعــه‌ای از فضــائل زهــرا
معصومــــه‌ای از تبــار پیغمبــر

برچرخ سپهر معرفت خورشید
از هفت یــم کمــال یـک گوهـر

چون مـاه جمـادی از روی زهرا
ذیقعــده گرفتــه از رخش زیـور

فیضیّـه از اوست روضـةالزهـرا
قــم از قــدمش مدینه ی دیگر

هم سیب بهشت حجتِ هفتم
هــم آینـــه ی حقیـقتِ مـــادر

عالم بالـد بــه ایـن چنین بانو
فخریّه کنــد رضا بـر ایـن خواهر

در حشر چو پا نهد همه گویند
زهــرا آمــد دوبــاره در محشــر

این مصحف روی سینۀ باباست
ایـن دختـــر برگزیــدۀ زهراست

ای کعبه ی جـان اهل قـم کویت
وی چشم همـه جهانیان سویت

نبْوَد عجب ار بـه جـای گل رویـد
اسکنـدر و خضــر از لـب جــویت

عیسی به تو می‌دهد سلام اوّل
مریــم بنشینــد ار بــه پهلــویت

آئینه ی خلـق و خــوی زهـرایی
ای جان به فدای خلق وهم خویت

نبْــوَد عجـب ای حقیقتِ زهـــرا
چون سیب جنـان پدر کنــد بویت

مرآت جمـال مـادرش زهــراست
در دیــده ی ثامـن‌الحجج رویــت

مدح تــو ز کس نیــاید ای بانـــو
الاّ کـــه رضـــا شــود ثنـــاگویت

این نیست عجب تمــام عالم را
حق بخشــد اگـر به تاری ازمویت

تــا خــاک قـدوم زائــرت باشم
آرد اگــــرم غبـــاری از کـــــویت

تو دختـر نــور و طور و طاهـایی
معصومــه و زینبــی و زهـرایی

قـــرآن امـــام موســی کاظـم
گلــواژه ی آیه هـــای تقــوایی

ریحانــــه هفــت باغبــانِ دین
یا گوهــر نـاب هشت دریایی؟

چون مـادر خویش حضرت زهرا
سر تا بـه قـدم بهشت بابایی

ممدوحــه ی «انّمــا یریـدالله»
محبوبـه ی ذات حــق تعالایی

قم شهر ائمــه و تــو بانـویش
از قـم بـه وجـود، حکمفرمایی

زهــراست بـه امّت پدر، مـادر
تو از ره لـطف، عمّــه ی مایی

تو نــوری و مــا اسیــر تاریکی
ما تشنه ی معرفت، تو دریایی

بی معرفتیـم لیـک می دانیم
تو فـوق تمـام معــرفت هایی

وصف تو کجا ز همچو مـن آید
مــداح تــو حضــرت رضـا باید

ای بــر حرمت سـلامِ اهـل قم
وی از تــو بلنــد، نــامِ اهل قم

پیوستـــه زمــام ناقه ی نـورت
بـــر دوشِ دلِ تمــامِ اهــل قم

«یا فاطمه اشفعی لنا» باشد
ذکر خوش صبح وشام اهل قم

گردیـــــده ز آفتــــاب بالاتــــر
در سـایه ی  تـو مقام اهل قم

از حــرمت قبــر تـــو ملایـک را
واجـب شــده احتـرام اهل قم

تا دامـن حشـر همچـو دریـا پُر
از کوثــر تـوست، جام اهل قم

صحبت ز بهشت در حریـم تـو
این حــرف بـوَد حـرام اهـل قم

مهــر تـــو و دوستـی اجدادت
بـــوده ز ازل، مــرام اهــل قم

شیرین شده آب شور قم بانو
با مهــر شمـا به کام اهل قم

«میثم»همه عمر بر تو رو دارد
از خـــاک در تــــو آبــــرو دارد


*****************************

حمید رمی

باید دخیل بر پر مهتاب بست و بس
باید کنار سفره ی باران نشست و بس

آدم اگر بهشت طلب کرد کافی است
باشد برای فاطمه بی پا و دست و بس

وقتی که روبروی شما صحن آینه ست
باید تمام آینه ها را شکست و بس

آنقدر پشت بام حرم دیدنی ست که
صیّادها شدند کبوترپرست و بس

حتی مزارهای حرم فرق می کنند
زائر ، کنار حضرت بهجت نشست و بس

نوکر شدم زِ رحمت قالوا بلای تو
هستم دخیل چادرتان از الست و بس

مثل نسیم ، در حرم آرامتر شدم
از هرچه بگذریم ، حرم خوشترست و بس



موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
[ 5 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)

 

سید حمید رضا برقعی

تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن
دل اهالی این کوچه را تصرف کن

قدم بزن وسط شهر باصدای بلند
به عابران پیاده غزل تعارف کن

وبی بهانه تبسم کن و نگاهت را
شبیه آینه ها عاری از تکلف کن

سپس به مجلس ترحیم یک غریبه برو
وچشم های خودت را پر از تاسف کن

صدای ضبط، اتوبان، هوای بارانی
به خود بیا! نرسیده به قم توقف کن

سلام دختر باران! سلام خواهر ماه!
بهشت را به همین ساده گی تصرف کن


*****************************

محمد کاظمی نیا

خـدّام تــو اند عالمـــــــــــان دینــــــــی
آیـــــــات عظــام "حجت" و "نــائینی"
عالم شده اند از تــــــــــــــواضع کردن
"مشکینی" و "بهجت" و "بهـاء الدینی"


*****************************

وحید محمدی

شکر بر منّت خدا داریم
باز هم شوق ربّنا داریم

ما ز یمن حضور سبز شما
دلی از عشق با صفا داریم

امشب از لطف یک نگاه شما
حال زیبای یک گدا داریم

ما گدا و تویی کریمه ی عشق
چشم امید بر شما داریم

با حساب دو شهر قم – مشهد
ما در ایران دو کربلا داریم

گرچه از خاک کربلا دوریم
لا اقل مشهدالرضا داریم

ما درون حرم کنار ضریح
از تو امید اعتنا داریم

قبر مخفی فاطمه اینجاست
باز حس مدینه را داریم

تا نگاه تو را به خود بخریم
روی لب ذکر یا رضا داریم

ای دل آرام حضرت سلطان
خواهر با کرامت سلطان

دست خالی ما و رحمت تو
چشم داریم بر عنایت تو

سالها بوده ایم مهمانِ
چشمه ی فیض با کرامت تو

قدر تو بی حساب چون شب قدر
بی حساب است قدر و قیمت تو

بر دلت ماند حسرت دیدار
ای فدای نگاه حسرت تو

آسمان با همه بزرگی اش
خیره مانده است بر جلالت تو

غصّه ها از دل رضا می رفت
تا که می دید قد و قامت تو

در تو می دید روح زهرا را
بس که چون فاطمه است هیبت تو

به زنان درس بندگی داده است
چادر تو ، شکوه و عفّت تو

پیش مردم بدم نکن بی بی
دست خالی ردم نکن بی بی

بی شمار و عدد گدا داری
به غم عشق مبتلا داری

اینکه ما را کشانده ای یعنی
نظر دیگری به ما داری

درد دوری چه درد جانکاهیست
حسرت دیدن رضا داری

پیر کرده تو را غم دوری
از زمانه گلایه ها داری

عمّه ی دوم امام زمان
صبری از جنس کربلا داری

بی بی از عمّه ات بخوان امشب
ای امان از غم دل زینب

پیش چشمت برادر تو نرفت
سایه اش بود و از سر تو نرفت

از کنارت به کهنه پیراهن
آه امّید آخر تو نرفت

دست کم محرمی کنارت بود
بر سرت بود و معجر تو نرفت

بدنی زیر سمّ مرکب ها
روی نی رأس دلبر تو نرفت

جرعه آبی کنارتان بود و
طفل شش ماهه از بر تو نرفت

آخرین لحظه ها رضا آمد
به سرت بود و از سر تو نرفت

تازیانه به پیکرت نزدند
طعنه بر داغ مادرت نزدند


*****************************

صابر خراسانی

کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا
اگر چه دست و پـا گم می شود، دل می شود پیدا

گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت
برادر خواهری اینگونه مشـکل می شود پیـــدا

ز هر دلــشوره ای دل را به دریــای تو باید زد
که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا

دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم
و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا

دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون
حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا

بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد
مـــثالش زینـب کبـــری، دلایـــل می شود پیــدا


*****************************

مهرشاد واحدی

نگاه من به نگاه ضریح تا افتاد
چه اتفاق عجیبی میان ما افتاد
چکید شرم نگاهم و بی صدا افتاد
ببخش گر که به پست تو این گدا افتاد
کریمه ای و به در گاه تو گدا بسیار
و من مثال همیشه برای تو سربار

تو جلوه گاه حجابی تو از تبار کرم
تویی ملازم زهرا ملازمت مریم
هوای صحن تو دل می برد ز اهل قلم
من و تو و قلم و کاغذ و دو چشم ترم
که از تو بیت به بیت با اجازه بنویسم
و با جنون خودم شعر تازه بنویسم

چه دردها که ز اسرار عشق درمان شد
چه چشم ها که به عشق تو مست و گریان شد
به پیشگاه تو هر کس مقیم و مهمان شد
کبوترانه دلش راهی خراسان شد
یتیم آمده ایم تا که تو پناه شوی
دوباره ضامن این قلب رو سیاه شوی

کنار مسجد اعظم دلم بهانه گرفت
بهانه ی حرم طوس عاشقانه گرفت
دوباره قلب مرا یاد او نشانه گرفت
که باز هم دلم از دست این زمانه گرفت
مرا تو با کرمت آشناترم گردان
مرا دخیل گره خورده ی حرم گردان

در آستان تو دنیام جمکرانی شد
و ذره ذره ی من صاحب الزمانی شد
و صبح جمعه دلم گرم ندبه خوانی شد
به پای نوکریم وقت جان فشانی شد
ز بعد فصل خزان فصل یار می آید
دلم خوش است به اینکه بهار می آید

 



موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
[ 5 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)

 

رضا اسماعیلی شاهد

هدایت می‌وزد از مکتب توحید چشمانت
خدا را شکر بانو ٬ گشته ام امشب مسلمانت

بشارت می‌رسد بر من ٬ طلوعی می‌کند روشن
سحر از مشرق آیینه‌ها ٬ خورشید چشمانت

ترنم می‌کنم امشب ٬ تبسم‌های نورت را
به شوق وصف نور تو ٬ شدم بانو غزلخوانت

تو نور عصمت هفتم ٬ گواه هشتمین مهری
زمین آیینه ی عشقت ٬ فلک آیینه گردانت

اگر معصومه ی مهرت ٬ بخندد بر شب هستی
چو قلب قم شود بانو ! دل خلقت چراغانت

تبسم کن به زیبایی ٬ که مهری عالم آرایی
بُود نورت اهورایی ٬ دل آیینه حیرانت

نسیم کوثر فطرت ٬ سحاب رحمت عصمت !
مرا خیس کرامت کن ٬ شبی در زیر بارانت

قسم بر لیلة القدری ٬ که قرآن تو نازل شد
تو نوری از خدا هستی ٬ خدا باشد ثنا خوانت

شمیم جلوه زار « هو » ٬ تو هستی از خدا گلبو
شبی می‌آیم ای بانو ! به گلگشت گلستانت

زیارت می‌کنم عاشق ٬ کرامات نگاهت را
دو رکعت نور می‌خوانم ٬ سحر در صحن چشمانت

ز دنیا من نمی خواهم ٬ به جز سرمایه ی مهرت
نظر هرگز نمی دوزم ٬ مگر بر دست احسانت

نخواهم کرد من بیعت ٬ مگر با ضامن نورت
مُرید کس نخواهم شد ٬ مگر پیر خراسانت

طلوع نو بهار تو ٬ مبارک باد بر هستی
تو ای معصومه ی زهرا ! جهان بادا گل افشانت

*****************************

محمود ژولیده

بانوی واجب السلام ، سلام
بر تو در اوج احترام ، سلام

ای کریمه سلام بر کرَمَت
همه دلهاست راهیِ حرمت

ای حریمت بهشت هر دو جهان
حرم اهل بیت در ایران

زائرانت مسافر توحید
چاکرانت مراجع تقلید

ای مطاف تو ملجأ شهدا
تربت پاک تو حریم خدا

مظهر رحمت خدایی تو
کوثر آل مصطفایی تو

پدرت هست موسی جعفر
نَسَبت منتهی به پیغمبر

ای به روحت جلالتِ زهرا
وی به دوشت رسالت زهرا

فاطمیات بر تو می نازند
جان به شکرانۀ تو می بازند

صابره ، عابده ، کریمه تویی
فاطمه ، فاضله ، شفیعه تویی

من چه گویم ز تو کرامت را
دیده در تو امام ، عصمت را

از تو باید شناخت زهرا را
با تو باید نگاشت اسما را

آنچه که موجب قیامت بود
نصرتِ عترت و امامت بود

مثل تو حامی ولایت کیست
مثل تو پرچم هدایت کیست

بندگی را تو از که آموزی
که بما بندگی میاموزی

این تویی عبد زینب کبری
بانوی بانوان دو دنیا

تا که نام تو می رود بر لب
به نظر می رسد فقط زینب

فطرتم می شناسدَت بانو
دل من می سپاسدَت بانو

در ثنای شجاعتت این بس
که ندارد دلِ ترا هر کس

همچو زینب مهاجرت کردی
دین حق را مراقبت کردی

هجرتت بسکه آسمانی شد
نهضتت نهضتی جهانی شد

این تویی که عزیز و خوشنامی
مادر انقلاب اسلامی

دید جبریل هر طرف را جُست
که فقط مرکز زمین قُمِ تست

پیش گوییِ حضرت صادق
کرده ما را به حب تو لایق

به تو ایل و تبار می نازد
صاحبِ ذوالفقار می نازد

دختر بوتراب یعنی تو
مادر آفتاب یعنی تو

هرکه اهل اطاعت تو شود
بهره مند از شفاعت تو شود

ای کنیز خدا ، قسم بخدا
به غلامی قبول کن ما را

وصف تو ای محدّثه این است
که حدیثِ از تو هدیۀ دین است

دین اسلام از تو جاری ماند
که غدیر از تو یادگاری ماند

نیست در حال و روز اُمّت قم
سخن از بی وفاییِ مردم

اهل ایران چه خوب حُرمت داشت
قَدرَت ای بانوی ولایت داشت

آه از سرگذشت زینب و آل
کوفه با سنگ آمد استقبال

روی نیزه کجا برابرِ تو
سنگ بود و سرِ برادر تو

دست و چشمی به معجر تو نخورد
پنجۀ کس به چادر تو نخورد


*****************************

سید هاشم وفایی

امشب از آسمـان، مه انـور رسیده است
آئینـــه ای ز نـور پیمبــــر رسیده است

این جلوه و جلال کدامیـن ستـاره است
کزآسمــان به جلـوۀ دیگـر رسیده است

کـم کـم طلـوع صبـح وفـا دیـدنی بود
گوئی شب فـراق بـه آخــر رسیده است

از مشـرق مـدینــه پی عـرض احتـرام
مهـر فلک بـه دامـن پـرُ زر رسیده است

وقتی طنیـن بـال مـلائـک بلنــد شـد
آمـد خبـرکـه جلـــوۀ داور رسیده است

یک گل به نام حضرت معصومـه از خـدا
امشب بـرای مـوسی جعفر رسیده است

هفت آسمـان نظـاره گـر او بـود کـه او
با شوکت و جـلالت و بـا فـَر رسیده است

آئینـه دار زُهــرۀ زهــرا رسیــد و بـاز
گفتنــد نـور زُهــرۀ ازهــر رسیده است

این است بـانـوئی که مقــام رفیـع او
تا طاق عـرش خـالق اکبــر رسیده است

این است گوهری که ز دریای علم و دین
بـر ســاحل حقیـقتِ بــاور رسیده است

این است آن کریمه که از جـود و مکرمت
فیضش به ناتوان و تـوانگـر رسیده است

این است آن شفیعه که از قـدر و منزلت
آوازه اش به عـرصۀ محشر رسیده است

کـم گفتـه ام اگـر کـه بگــویم برای او
همچون مقـام ساره و هاجر رسیده است

هـرچه رسیده است بر آن حضرت از خدا
از قـدر روزگــار فــزون تـر رسیده است

از داستـــان غُـربـت درد آشنـــای او
خوناب سینــه بـر مـژۀ تـر رسیده است

کی نـا امیـد می رود از درگهش بــرون
هرکس که با امیـد به این در رسیده است

بـر زائـربهشتی کــویش نــدا دهنــد
لب تشنه ای به چشمۀ کوثر رسیده است

بـا التفــات اوست«وفــائی»اگــر تـو را
از کـــردگــار رزق مقــدّر رسیده است


*****************************

امام خمینی (ره)

اى ازلیت به تـــــربت تـــــو، مخمـــّر
وى ابــدیت بــه طلعت تو، مقرّر

آیت رحمت ز جلــــوه تــــــو هویـــدا
رایت قــدرت در آستین تو مُضْمَر

جــــودت هم بسترا به فیض مقدس
لطفت هم بالشا به صدرِ مُصَدّر

عصمت تو تا كشید پرده به اجسام
عالَـــم اجســام گردد عالَم دیگر

جلـــــوه تـــــو نــــور ایزدى را مَجْلى
عصمت تـو سرّ مختفى را مَظهر

گـــــویم واجب تــو را، نه آنَتْ رتبت
خــوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر

ممكن انــــدر لباس واجب پیــــــدا
واجبــــى اندر رداى امكان مَظْهر

ممكن؛ امّا چه ممكن، علت امكان
واجب؛ امـــّا شعـــــاع خالق اكبر

ممكن؛ امّا یگانــــه واسطــــه فیض
فیض به مهتر رسد وزان پس كهتر

ممكن؛ امــــّا نمــود هستى از وى
ممكن؛ امــــّا ز ممكنــــات فزونتر

وین نه عجب؛ زانكه نور اوست ز زهرا
نور وى از حیدر است و او ز پیمبر

نور خــــدا در رســــول اكـــرم پیدا
كرد تجلّى ز وى، به حیدر صفدر

وز وى، تابان شده به حضرت زهرا
اینك ظاهر ز دخت موسىِ جعفر

این است آن نور كز مشیت "كُنْ" كرد
عالـــم، آن كو به عالم است منّور

این است آن نور كز تجلّـــى قدرت
داد به دوشیزگـــــان هستى، زیور

شیطانْ عالِم شدى، اگر كه بدین نور
ناگفتى "آدم است خاك و من آذر"

آبـــــروى ممكناتْ جمله از این نور
گـــر نَبـــُدى، باطل آمدند سراسر

جلوه این، خود عَرَض نمود عَرَض را
ظلّش بخشـــود جـــوهریت جوهر

عیسى مریم به پیشگاهش دربان
موسىِ عمران به بارگاهش چـاكر

آن یك چون دیده بان فرا شده بردار
وین یك چـــون قاپقان معطى بر در

یا كه دو طفلند در حریــــم جلالش
از پـــى تكمیل نفس آمده مضطـر

آن یك "انجیل" را نمـــــاید از حفظ
ویـــن یك "تورات" را بخـــواند از بر

گر كه نگفتى "امام هستم بر خلق"
موسى جعفـــر، ولّــى حضرت داور

فاش بگفتم كه این رسول خداى است
معجزه اش مـــى بـوَد همانا دختر

دختــــــر، جز فاطمه نیایــد چون این
صُلب پــدر را و هـــم مشیمه مادر

دختر، چون این دو از مشیمه قدرت
نامد و ناید دگـــر همــــــــــاره مقدّر

آن یك، امواج علم را شـــــده مبدا
وین یك، افواج حلم را شده مصـــدر

آن یك موجود از خطــــابش مَجْلى
وین یك، معدوم از عقــــابش مُسْتَر

آن یك بر فـــرق انبیــــا شده تارك
وین یك انــــدر ســـــرْ اولیا را مغفر

آن یك در عالم جـــــــلالت "كعبه"
وین یك در مُلك كبــــریایى "مَشْعر"

"لَمْ یلِد"م بسته لب وگرنه بگفتم
دخت خــــداینــــــد این دو نور مطهّر

آن یك، كوْن و مكانْش بسته به مَقْنَع
وین یك، مُلكِ جهانْش بسته به معْجَر

چادر آن یك، حجاب عصمت ایزد
معْجــــــَرِ این یك، نقـــــاب عفّت داور

آن یك، بر مُلك لا یزالى تارُك
وین یك، بـــــر عرش كبــــریایى افسر

تابشى از لطف آن، بهشت مُخَلّد
ســــــایــــه‏اى از قهر این، جحیم مُقَعّر

قطره‏اى از جود آن، بحار سماوى
رشحــــه‏اى از فیض این، ذخـــــایر اغیر

آن یك، خاكِ مدینه كرده مزّین
صفحه قــــــم را نمــــوده، این یك انور

خاك قم، این كرده از شرافتْ، جنّت
آب مــــــدینه نمــــــــوده آن یك، كوثر

عرصه قم، غیرت بهشت برین است
بلكـــــه بهشتش یساولى است برابر

زیبد اگر خاك قم به "عرش" كند فخر
شـــــاید گـــــــر "لوح" را بیابد همسر

خاكى عجب خاك آبروى خلایق
ملجــــــا بر مسلم و پنـــــاه به كافـــر

گر كه شنیدندى این قصیده "هندى"
شـــاعــــــــر شیراز و آن ادیب سخنور

آن یك طوطى صفت همى نسرودى
"اى به جـــلالت ز آفــــرینش بــــــرتر"

وین یك قمرى نمط هماره نگفتى
"اى كـــه جهــان از رخ تو گشته منوّر"



موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
[ 5 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد